خلط – اخلاط در لغت و اصطلاح

advanced divider
621

خلط – اخلاط در لغت و اصطلاح

خلط

فارسى/ آميزش‏

فرانسه/Confusion

انگليسى/Confusion

لاتين/Confusio

خلط كردن چيزى با چيزى يعنى ضميمه كردن آنها با يكديگر و آميختن آنها به يكديگر. اصطلاحا خلط به معنى ابهام و اشتباه است.

و به عدم تمييز بين دو شى‏ء مختلف و تلقى كردن آنها به عنوان شى‏ء واحد يا دو شى‏ء متساوى، اطلاق مى‏ گردد.

خلط منطقى به معنى ادراك مبهمى است كه از سوء استعمال الفاظ يا از سوء فهم آنها به وجود مى ‏آيد.

سفسطه خلط نوعى مغالطه است كه بنتام آن را مغالطه پارلمانى ناميده است.

اين مغالطه ناشى از انتقال مناقشه از موضوع سخت به يك موضوع آسان است.

اين امر به دو طريق انجام مى ‏شود:

اول گستردن ميدان بحث به منظور احاطه بر تمام جوانب آن.

دوم محدود كردن ميدان بحث براى محدود كردن مسائل و امكان ضبط آنها.

مقصود از تمام اين اعمال اين است كه گوينده به موضوعى دست يابد كه بتواند در آن جولان كند و از بحث در موضوعى كه درك آن برايش مشكل است بگريزد.

در تعريف خلط مى‏ گويند:

جسمِ رطب (تر) سيال؛ قيد رطب به ترى عنصرى؛ يعنى شكل پذيرى اشاره دارد، و قيد سيال (مايع و روان) به ترى (خيس) حسى اشاره دارد.

اين تفسير از «رطب» و «سيّال» بنابر برخى نظرات مانند قطب الدين شيرازى مى‏ باشد بنا بر اين تفسير اشكال به دو خلط صفراء و سوداء كه در تعريف آن دو گفته مى ‏شود دو خلط يابس وارد نمى ‏باشد، زيرا اين دو خلط بالفعل رطب (شكل پذير) و سيال (مايع) مى‏ باشند و بالقوه و در كيفيت يابس مى ‏باشند يعنى افاده خشكى در بدن مى‏ نمايند.

اشكال ديگر بنا بر اين تفسير به بلغم زجاجى و جصى مى‏ باشد اين دو، شكل پذير و سيال نمى‏ باشند در پاسخ مى‏ گوييم، مشابهت بلغم زجاجى و جصّى به شيشه مذاب و گچ مطلق نيست بلكه به لحاظ كيفيت شباهت به اين دو ماده دارند (به بيان مؤلف مفرح القلوب در رنگ شباهت دارند نه در قوام) و در عين حال رطب و سيال مى‏ باشند و اگر به فرض به نهايت زجاجيت و جصّيت برسند از تعريف خلط خارج مى‏ گردند و به مجاز به اين دو اطلاق خلط مى ‏شود.

چهار تا هستند خون، بلغم، زردآب (صفرا) و تلخآب (سودا)

بلغم:

برخى از گونه‏ هاى بلغم، شيرين و گرم و نمور مى‏ باشد، گونه ‏اى ديگر آن، نمكين كه گرم و خشك است، دسته‏ اى از آن ترش كه سرد خشك‏ اند و گروهى بى‏ مزه كه سرد و نموراند، گونه ‏ى پنجم آن شيشه‏ اى (زجاجى) كه سردترين و نمورترين گونه ‏ى بلغم مى ‏باشد. كه به خون تبديل نمى ‏شود.

هرگونه آميختگى كه با بالا آوردن (قى) و يا بزاق از دهان بيرون آيد، و يا از سوى سر به پايين سرازير گشته و يا با خلط سينه از دهان بيرون رود و طبيعت آن بى‏ مزه باشد به آن بلغم گويند.

چنانچه بلغم برخلاف آميزه ‏ى طبيعى خود، در دماى بسيار بالا، مزه ‏اى را بدست آورد، اين مزه پيوندخورده با آميزه ‏ى است كه بر تن چيرگى پيداكرده، مى ‏باشد و بدان نام‏گذارى مى ‏شود.

اگر دماى تأثيرگذار بر بلغم به اندازه طبيعى باشد آن را گواريده و شيرين همچون مزه خون‏ مى‏ كند. طبيعت اين‏گونه بلغم را به مانند خون، بكار نمى‏ گيرد.

اگر دماى كارگر بر بلغم از اندازه ‏ى طبيعى بيرون باشد بر آن چيره شده و آن را گواريده و نمكين مى ‏نمايد. اگر بر آن چيره ‏تر گردد. ترش ‏شده، و چنانچه دماى كارگر بر بلغم دمايى طبيعى باشد آن را مى‏ گوارد و شيرين همچون مزه خون مى‏ سازد. اين‏ گونه ‏اى از بلغم است كه طبيعت آن را به مانند خون بكار مى‏ گيرد.

بلغم از خوراكى‏ هاى سرد و نمور در گوارش نخستين در شكمبه و همچنين از خوراكى‏ هايى كه درست گواريده نشده ‏اند، پديد مى‏ آيد.

طبيعت براى پذيرش آن (بلغم) همچون رگ‏ها و مويرگ‏ها كه جايگاه خون هستند و كيسه‏ ى زردآب كه جاى زردآب و سپرز جاى تلخآب مى ‏باشد، آوندى نساخته است، هرچه از آن بسوى جگر و آونده اى آن رود، خون مى‏ گردد و هرآنچه در روده‏ ها بماند و بسوى جگر نرود از روده ‏ها رانده مى‏ شود.

با زردآب به جهت تندى و تيزى كه دارد پاك‏ كننده و شستشو دهنده‏ ى روده‏ هاست همچون «بوره» كه شستشو دهنده و درخشان كننده مى‏ باشد.

هيچ‏گاه بلغم شيرين و گوارا به جهت نياز تن به آن، از تن رانده نمى‏ شوند. چون به مانند خون خوراك تن مى‏ باشد.

همچنين بلغم طبيعى كه بى ‏مزه است، همين كارايى را در تن دارد. هرگز بلغم شيرين و بلغمى كه به مانند آب بى ‏مزه است، به جهت نياز تن براى به حركت درآوردن بندها و نمور كردن اندام‏ها به ويژه مغز بكار مى‏ روند تا خشك و تباه نگردند، از تن بيرون فرستاده نمى‏ شوند. ولى دو گونه‏ ى ديگر نمكين و ترش آن چون از طبيعت (آدمى) بيرون‏ اند، تن را مى‏ شويند و تن از آنها پاك مى‏ گردد.

زردآب:

بخشى از آن در جگر و بخشى در شكمبه ساخته مى ‏شود.

نمونه ‏ى پديدآمده‏ ى آن در جگر چهار گونه است:

گونه ‏ى نخست سرخ (قرمزى)،

دوم زردآبى كه آبكى‏تر از قرمزى است و از آميختگى آب با قرمزى درست مى‏شود،

سوم برنگ زرده‏ ى تخم‏ مرغ كه رنگ زرد آن به مانند رنگ زرده ‏ى تخم‏ مرغ مى‏باشد. آن از گونه نخست (قرمزى) سفت‏ تر است، بودن آن بدين حالت به جهت از دست رفتن آب آن مى‏باشد.

گونه چهارم زردآب، سرخ آبى (حمراء) است كه به مانند خون آبكى مى‏باشد.

اين‏گونه‏ زردآب در اثر از دست رفتن اندكى آبى كه در زردآب گونه ‏ى قرمزى و يا از آميختگى خون هنگام زادن (رهل)[1] ساخته مى ‏شود.

زردآب ساخته‏ شده در شكمبه سه گونه است:

نخست آنچه كه به جهت رنگ سبزى كه دارد و به مانند رنگ تره مى ‏باشد تره ‏اى خوانده مى‏ شود.

گونه‏ ى دوم زنگارى چون به مانند زنگار آهن بوده،

سوم نيلگون، چون به مانند رنگ پيه (نيلج)[2] دود داده شده است.

تلخآب:

دو گونه است:

نخست تلخآبى كه طبيعى است و آن ته ‏نشين خون مى‏ باشد كه پزشكان آن را آميختگى سياه خوانده ‏اند و تلخآب نمى ‏نامند تا ميان تلخآب طبيعى و ناطبيعى جدا شود.

گونه‏ ى دوم تلخآب ناطبيعى است كه از سوختن پديد مى ‏آيد اين تلخآب يا از سوختن آميختگى كه آميختگى سياه خوانده مى‏ شود كه ته ‏نشين خون است و يا از سوختن زردآب در دماى بسيار بالا و يا از سوختن خون كه بسيار گرم ‏شده و تباه ‏گشته ساخته مى‏ شود.

برخى از انديشمندان گفته ‏اند از سوختن بلغمى كه بگندد و گنديدگى‏ اش بدرازا كشيده و دمايش بالا رفته بدست مى ‏آيد و آن را بگونه ‏ى ته‏ نشين سفت و پست درآورد كه سودمندى آن در تن بسيارست و چنانچه با بالا آوردن و مانند آن بيرون رود هيچ‏گونه مزه ‏اى كه به آن ناميده شود را دارا نخواهد بود و چنانچه روى زمين ريخته شود به جوشش درنمى ‏آيد همان گونه كه سركه در برخوردش با زمين بجوشش درمى‏ آيد. به اندام‏هايى كه مى‏ رود، آسيب نمى‏ رساند، سومين ويژگى آن، اگر مگس يا پشه و ديگر جانوران آن را ببويند يا بچشند، از آن نمى‏ گريزند. چهارمين ويژگى آن، چنانچه در تن افزايش يابد و سرريز گردد نه تنها از بيرون راندنش، تن سبك گشته و آسيب نمى‏بيند و بلكه خشنود شده و بر انجام كارهاى طبيعى‏ اش استوارتر مى‏ گردد.

تفاوت ميان ويژگى‏هاى تلخآب ناطبيعى با تلخآب طبيعى كه تلخآب خوانده مى ‏شود اين‏گونه نشان داده مى ‏شود: نخستين ويژگى مزه‏ ى گس و ترش آن است، ويژگى ديگر

از درون اندام‏هايى كه گذر مى‏ كند به آنها آسيب مى‏ رساند. سومين ويژگى چنانچه به زمين برسد بر آن بجوشش درمى‏ آيد و باد مى ‏كند و كاركرد سركه را نشان مى‏ دهد.

ويژگى چهارم، مگس و پشه و ديگر جانوران آن را چون ببويند از آن دور شودند و بگريزند. همچنين داراى يك ويژگى ويژه‏ ى خود است كه هنگام بيرون آمدن از تن، تباهى تن و راه‏هايى كه از آن گذر مى ‏كند را زخمى مى‏ نمايد زيرا از اين اندام‏ها بسختى گذر مى ‏كند. همان گونه كه بقراط گفته است، سايش و خراشيدگى‏[3] روده ‏ها پديدآمده از تلخآب كشنده و مرگ‏ آورست.

[1] . سحج: متن

[2] . رهل: ن. ك« رهل» نمايه واژگان

[3] . نيلج: ن. ك« نيلنج» نمايه داروهاى تكى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا