چهار نيروى طبيعى را پيوسته چهار كيفيت نخستين، يعنى گرمى، سردى، ترى و خشكى يارى مىكنند.
حرارت «1»
در حقيقت براى همه نيروهاى چهارگانه به صورت مشترك يارى رسان مى باشد.
2. برودت برخى از نيروهاى طبيعى در بدن را به صورت غير مستقيم يارى مى رساند، زيرا اثر ذاتى و مستقيم سردى، ضديت و ستيز با همه نيروهاى طبيعى در بدن مى باشد، زيرا كنشهاى همه نيروها به وسيله جنبش تحقق مى پذيرد «2» اين موضوع درباره دو كنش جذب و دفع روشن است، ولى درباره كنش هضم نياز به توضيح دارد؛ زيرا عمل هضم به سبب تجزيه اجزاى غليظ و به هم پيوسته و يا گردآورى اجزاى رقيق و از هم گسسته كامل مى گردد و اين گونه واكنش به سبب حركت و جنبش تجزيهاى و تركيبى (شيميايى) تحقق مى يابد، و درباره نيروى ماسكه نيز بايد گفت كه آن به سبب حركت دادن رشته هاى اريب به شكلى محكم از در بر گيرندگى، عمل مى كند.
برودت
كيفيتى نابودكننده، بى حس كننده و در نتيجه با همه نيروهاى طبيعى مخالف و از كنش آنها جلوگيرى به عمل مى آورد، جز اين كه نيروى ماسكه را به صورت غير مستقيم بدين گونه كه رشته ليفى را بر شكل در بر گيرندگىِ مناسب و پسنديده اى نگه مىدارد كمك مى نمايد، بنابر اين در كنش نيروى ماسكه بطور مستقيم تأثيرگذار نمى باشد، بلكه برودت ابزارى را تدارك مى بيند كه به وسيله آن، كنش نيروى ماسكه را تحت كنترل خود در مى آورد.
(1) مقصود از حرارت، حرارت غريزى مىباشد كه حرارت مطبوع در بدن حيوان است و درباره سرمنشأ آن كه آيا سماوى است يا عنصرى، بين حكما اختلاف نظر وجود دارد.
(2) جنبش و حركت نيازمند حرارت مى باشد.
نيروى دافعه نيز از برودت بهره مند مى گردد بدين گونه كه از تحليل بادِ يارى رسان در عمل دفع، جلوگيرى مى نمايد «1» و آن را غلظت مى بخشد و علاوه بر آن رشته ليف پهنِ فشاردهنده را منقبض مى كند و آن را (بر شكل مناسب در عمل دفع) متراكم مى گرداند، اين نيز آماده نمودن ابزار است نه تأثير مستقيم در ذات عمل، بنا بر اين برودت در يارى رسانى اين نيروها (ماسكه و دافعه) بطور غير مستقيم
عمل مى نمايد و در صورتى كه مستقيم و در ذات فعل آنها وارد شود باعث زيان و جمود حركت مى گردد.
يبوست
نياز بدان در كنشهاى نيروهاى سه گانه- يعنى دو ناقله و يك ماسكه- وجود دارد، درباره دو ناقله- يعنى نيروى جاذبه و دافعه- نياز مبرم به خشكى به دليل ايجاد امكان زياد براى تكيه كردن كه در هرگونه حركت ضرورى است مى باشد، مقصود من از حركت، حركت روح حامل اين نيروها به سوى كنشهاى خود مى باشد كه اين حركت به دفع نيروهايى مى انجامد كه از مانند آن سستى رطوبى «2» را بر طرف مى گرداند، هر گاه اين سستى رطوبى در گوهر روح يا در گوهر ابزار وجود داشته باشد، اما نياز نيروى ماسكه به خشكى براى ايجاد انقباض در اشيا مى باشد. «3»
اما نيروى هاضمه (نيازى به خشكى ندارد بلكه) نياز آن (براى طبخ و نضج) به رطوبت شديدتر است.
اينك اگر در صدد مقايسه اى بين كيفيتهاى فاعلى (گرمى، سردى) و منفعلى (خشكى، ترى) و مقدار نياز اين نيروها به آنها باشيد به نتايج زير دست مى يابيد:
(1) چنانچه در ادرار كردن، دافعه مثانه به كمك ريح در مجرا كشيدگى و انفتاح ايجاد مى نمايد.
(2) سستى كه به سبب رطوبت به وجود مى آيد باعث ضعف در قوا (جاذبه، دافعه) مىگردد، خشكى آن را دفع مى گرداند.
(3) كيفيت خشكى باعث تقويت آن مى گردد.
نياز نيروى ماسكه به خشكى از نياز به گرمى بيشتر است، زيرا مدت زمان ايجاد سكون توسط نيروى ماسكه از زمان حركت دادن آن رشته اريب «1» را براى قبض اشيا، به مراتب بيشتر مى باشد، چرا كه مدت زمان حركت دادن آن كه به حرارت نياز دارد، كوتاه است و بيشترين زمان كنش نيروى ماسكه به نگه دارى و سكون بخشى مصرف مى گردد.
از آنجا كه مزاج كودكان بسيار به رطوبت گرايش دارد، طبعاً نيروى ماسكه در ايشان ضعيف مى باشد.
نياز نيروى جاذبه به حرارت، از نياز به خشكى بيشتر است، زيرا حرارت در فعل جذب يارى رسان مىباشد، بلكه بيشتر زمان كنش آن حركت بخشى است و نياز آن به حركت بخشى به مراتب از نياز به سكون بخشى اجزاى ابزار آن و ايجاد قبض در آن به سبب خشكى بيشتر مى باشد و علاوه بر اين نيروى جاذبه تنها به حركت زياد نياز ندارد، بلكه به حركت نيرومند نيازمند مى باشد. «2»
فعل جذب به چند روش انجام مى گيرد:
1. به سبب كنش نيروى جاذبه، مانند آنچه در كشيدن آهن توسط نيروى مغناطيس مشاهده مى شود؛
2. به سبب ايجاد خلأ، چنانچه در كشيدن آب توسط آبدزدك «3» انجام مىشود «4»؛
3. به سبب گرمى، همانند روغن كه به وسيله شعلة فتيلة چراغ كشيده مى شود. «5»
اگرچه قسم سوم نزد محققان (روش مستقلى نيست بلكه) به ايجاد خلأ برمى گردد و در حقيقت خود ايجاد خلأ است، بنا بر اين هرگاه با نيروى جاذبه حرارت يار گردد نيروى جذب، نيرومندتر انجام مى گيرد.
نياز نيروى دافعه به خشكى از نياز دو نيروى جاذبه و ماسكه كمتر است، زيرا نيروى دافعه به اندازه نيروى ماسكه به قبض نيازى ندارد و به اندازه نيروى جاذبه به ثبات و قبض و نگه دارى بر شىء جذب شده به سبب امساك جزيى از ابزار تا جزء ديگر بدان ملحق شود، نيازمند نمى باشد.
بطور كلى نيروى دافعه هرگز به تسكين نيازى ندارد، بلكه به حركت دادن و اندكى به ايجاد تراكم تا فشار و دفع را كمك نمايد نه به مقدارى كه ابزار به وسيله آن به هيأت شكل عضو يا شكل عمل قبض «1» حفظ گردد، چنانچه در نيروى ماسكه زمان طولانى ضرورت دارد و در نيروى جاذبه زمان اندكى تا جذب اجزاى ديگر بدان ملحق گردد «2»، بنا بر اين نيروى دافعه به خشكى نياز اندكى دارد.
رطوبت
هاضمه نيازمندترين نيرو به حرارت مىباشد در صورتى كه به خشكى هيچ نيازى ندارد «3»، بلكه براى روان نمودن غذا و آماده نمودن آن براى عبور از مجارى و پذيرش شكلها به رطوبت نيازمند مى باشد.
در پاسخ مىگوييم: اين كه كودكان بر هضم اين گونه چيزها ناتوان مى باشند و جوانان بر آن توانا به دليل ضعف يا قوت نيروى هاضمه آنان نيست، بلكه دليل آن هم سنخى و دورى از آن است[1]، بنا بر اين چيزهاى سفت با مزاج كودكان سنخيت ندارد و نيروى هاضمه ايشان آن را نمى پذيرد و نيروى ماسكه نيز آن را نمى پذيرد در نتيجه نيروى دافعه
______________________________
(1) شكل قبض عبارت است از نگه دارى رشته ليفى بر هيأت اشتمال متناسب بر شىء.
(2) چنانچه در نيروى ماسكه مربوط به هيأت شكل عضو است و نيروى جاذبه مربوط به شكل عمل قبض مىباشد.
(3) زيرا عمل هضم با تغيير، تبديل و ديگر حركتها تحقق مىپذيرد و خشكى با آن منافات دارد.
(4) در صورتى كه مشاهده خلاف اين است.
(5) مزاج كودكان به دليل كثرت رطوبت با اشياى سفت مجانست و مشابهت ندارد.
آن را به سرعت از بدن دفع مىگرداند، ولى اين گونه اشيا، با مزاج جوانان سنخيت دارد[2] و براى تغذيه آنان شايسته مى باشد.[3]
از آنچه گذشت نتيجه مى گيريم كه نيروى ماسكه به قبض و پايدارى هيأت آن در مدت زمان طولانى[4] نيازمند مىباشد و نيز به كمك اندكى حركت نياز دارد[5].
نيروى جاذبه به قبض و پايدارى آن در مدت زمان بسيار اندك نيازمند مىباشد[6] و نيز به كمك زياد در حركت نياز دارد[7]. نيروى دافعه به قبض به تنهايى بدون پايدارى قابل توجهاى نيازمند مىباشد و نيز به كمك حركت نياز دارد[8]. نيروى هاضمه به گداختن و آميختن نيازمند مىباشد.
بنا بر اين نيروهاى خدمت رسانِ طبيعى در نحوه بهرهبردارى از كيفيتهاى چهارگانه و مقدار نيازشان به آنها متفاوت مىباشند.
[1] مزاج كودكان به دليل كثرت رطوبت با اشياى سفت مجانست و مشابهت ندارد.
[2] مزاج جوانان خشك است و با اشياى سفت مجانست دارد.
[3] آملى اين پاسخ را از جانب شيخ ناتمام مى داند؛ زيرا در اين صورت جوانان نيز به دليل عدم سنخيت مزاج آنان با اشياى نرم بايد در هضم آن دچار ناتوانى باشند، بنابراين بهتر است كه بگوييم: چون در هضم اغذيه سفت به مدت زمان بيشترى نياز مىباشد و از طرفى فعل هاضمه بر ماسكه موكول مىباشد و نيروى ماسكه در كودكان به دليل غلبه رطوبت، ضعيف است لذا اين گونه اشيا، هضم نشده به سرعت دفع مىگردند.( شرح آملى، ص 353)
[4] زمان به حسب نياز فعل هاضمه مى باشد.
[5] اين حركت براى تحريك رشته ليف اريب به سوى هيأت قبض مى باشد.
[6] اين مدت براى تسكين اجزاى ابزار و نگهدارى آن به سبب خشكى مىباشد.
[7] زيرا بيشتر فعل جاذبه را تحريك تشكيل مىدهد.
[8] زيرا هيچ نيازى به تسكين ندارد بلكه به تحريك و اندكى تراكم.