درباب حکیم بزرگ عالم جلیل و پزشک یگانه تا بدین عصر زکریای رازی که شیمی دانی تا بدین لحظه گرد راه سخن و نظرش نرسیده و نخواهد رسید
دكتر زيگريد هونكه، در كتاب ارزشمند فرهنگ اسلام در اروپا درباره رازى مىنويسد:
«ششصد سال قبل كتابخانه دانشگاه طب پاريس، كوچكترين كتابخانه دنيا بود. اين كتابخانه فقط داراى يك كتاب بود، و اين كتاب نوشته يكى از دانشمندان اسلام بود.
اين كتاب آن قدر برايشان ارجمند بود كه حتى لودويگ يازدهم، كه پادشاهى با ايمان و مسيحى بود و مىخواست اين كتاب را به امانت بگيرد، مىبايست صد سكه طلا و دوازده سكه نقره به وديعه بگذارد. او اين كتاب را كرايه كرد تا اينكه پزشكان خصوصى وى از آن رونويسى كنند و چه در موارد بيمارى و چه در دوران سلامتى، به مثابه يك فرهنگ امراض و دستورات طبى از آن استفاده نمايند.
اين كتاب گرچه تمام موجودى اين كتابخانه بود، ولى در حقيقت شامل مجموع علوم طب، از دوران يونان قديم تا سال 925 بعد از ميلاد مسيح بود، و چون مدّت چهار صد سال بعد از اين نيز در اروپاى فرانكى تقريبا هيچ فعاليت علمى وجود نداشت، ارزش اين كتاب مهم و باعظمت و مترقى، به قلم يكى از فرزندان تمدن اسلامى، هزار بار بيش از مجموع نوشته هاى كم بها و خرافاتى مذهبى تمام كتابخانه هاى معابد اروپا بود.
به اين دليل كه مجسمه نويسنده آن كتاب را به عنوان يادگار در سالن بزرگ تدريس مدرسه عالى پزشكى، برپا داشتهاند. در حال حاضر هرگاه محصلين مدرسه عالى واقع در بولوار سن ژرمن دوپرس در سالن بزرگ تدريس اجتماع مىكنند، اين مجسمه و مجسمه دانشمند اسلامى ديگرى را نيز ملاحظه مىكنند. نام او در اروپا به «رازس» معروف است. اعراب او را «الرازى» مىنامند و اسم واقعىاش ابو بكر محمد بن زكرياست.
رازى داراى معلومات عميقى بود، به طورى كه از زمان جالينوس به بعد پزشكى نظير او نمىشناسيم.
، و نه تنها بر بالين بيماران، بلكه موقعى هم كه بيمارانش به خواب مىرفتند، با خواندن كتابها هنگام شب و پرداختن به آزمايشهاى شيميايى و مسافرتهاى علمى دور و دراز به اين كار ادامه مىداد. او با دانشمندان طراز اول همزمانش رابطه داشت و برخى از ايشان را ملاقات نيز مىكرد. او ارزش اخلاقى شغل پزشكى را نزد شاگردانش بالا برد و عليه شارلاتان بازىهاى غير علمى، كتبا و شفاها مبارزه كرد.
از جوانكى كه با موسيقى و صرافى انس گرفته بود، پزشك بشردوستى ساخته شد كه مورد احترام امرا و محبوب ملت و پناهگاه فقرا گرديد. او اضافه بر اين، بىبضاعتها را معالجه مىكرد، با پول خودش نيز به آنان كمك مىكرد، در حالى كه خودش بىتجمّل و حتى فقيرانه زندگى را مىگذراند.
رازى در 925 م. در نهايت فقر درگذشت؛ سخاوت بىنهايتش او را به تهيدستى محض كشاند.
همكارانش كه قلبشان مملوّ از حسادت بود، و به اندازه كافى بهانههاى مذهبى و سياسى عليه آن فيلسوف آزاد فكر در دست داشتند، از او انتقام گرفته، توانستند او را به آسانى، هم در بغداد و هم بعدها در شهر رى، از همه مشاغل بر كنار كنند.
خواهرش خديجه، برادر بىب ضاعت و كاملا محتاج شده خود را به خانه خويش برد. به رغم اواسط
عمرش كه در رفاه مىزيست.
اواخر عمر زندگى او اسفناك به نظر مىرسيد. رازى كه درد هزاران بيمار را درمان كرده بود، نابينا شد، حاكم خشمگين و بيرحم خراسان، المنصور ابن اسحق با تازيانهاش آنچنان بر آن دانشمند زده بود كه بعدها به كورى وى منتهى شد. بهانه اين عمل اين بود كه يك آزمايش شيميايى رازى كه در حضور المنصور انجام داد، ظاهرا موفقيتآميز نبوده است.
براى امتحان، از پزشكى كه مىخواست چشم او را جراحى كند، پرسيد: «چشم داراى چند پوسته است؟» پزشك دستپاچه شد و به لكنت افتاد. رازى گفت: «كسى كه اين را نداند، نبايد وسايل جراحيش را در چشم من به كار برد».
احتمال زيادى بود كه با عمل جراحى دوباره نور چشمش را بازيابد، ولى رازى به ردّ آن پافشارى كرد و گفت: «من از دنيا آنقدرها ديدهام كه ديگر دلم را زده است».
______________________________
(1). به گفته جورج سارتن (مدخل، ج 1، ص 479) رساله قابلگى پل مفقود شده و اين كه مؤلف كتاب لقب «القوابل» [- ماماها] را براى حنين آورده است با تركيب زبان عربى سازگار نيست. القوابل به اين صورت نمىتواند نام شخص باشد، شايد نام كتابى بوده است.
(2). انتقال علوم يونانى به عالم اسلام، دليسى اوليرى، ترجمه احمد آرام، ج 2، تهران، جاويدان، 1356، صص 58- 55.