سته ضروریة چیستند؟
” اسباب السته”
يا” سته ضروريه” يعني شش موضوع ضروري براي زندگي آدمي كه مولف به آنها اشاره كرده است. آنها عبارتند از: هوا، ماكول و مشروب، حركت و سكون جسماني، حركت و سكون نفساني، نوم و يقظه (خواب و بيداري)، استفراغ (Evacuation) و احتقان (بستگي مزاج) و ضد استفراغRetention در بعضي نسخه ها، احتباس آمده است.
درباره احوال بدن انسان از نظر صحت و مرض و اسباب و علائم آنها
احوال جمع حال است و حال در اصطلاح عام اطبا بر هر عارضه اى اطلاق مى يابد، اما در اصطلاح خاص، اطبا آن را اطلاق نمى كنند مگر بر سه چيز كه صحت و مرض و حالت بين اين دو باشد. البته، نزد بعضي بين مرض و صحت واسطه اى نيست و آن را مختص به همين دو مى شمارند. مذهب شيخ ابو علي همين است، به خلاف جالينوس كه ميان صحت و مرض واسطه مى دارد و آن را حالت ثالثه مى خواند و مى گويد اگر سلامتي در همه افعال است، صحت است و اگر آفت در همه افعال است مرض است و اگر بعض افعال سالم اند و بعضي مَأوف، نه صحت نه مرض و حالت ثالثه اين باشد.
نظر بدين اصطلاح خاص، اسباب و علامات را احوال نمى توان گفت.
اما اسباب جمع سبب است و سبب در لغت ريسمان را گويند.
در عرف عام، هر چيزي را كه بدان توسل كرده شود سبب خوانند و در اصطلاح حكما، هر چيزي را كه در وجود شيء ضروري باشد سبب دانند.
پس اگر آن چيز داخل در حقيقت شيء بود، سبب مادي و صوري گويند و اگر خارج از آن بود، فاعلي و غائي نامند.
اما در اصطلاح اطبا، چيزي را كه فعل كند در بدن انسان به ايجاد احوال يا حفظ آنها سبب خوانند، خواه آن چيز بدني بود يا غير بدني و خواه جوهر بود (چون غذا و دوا) و خواه عرض (چون حرارت و برودت).
از اين رو، شيء واحد به اعتبارات مختلف مى تواند هم سبب باشد و هم مرض و هم عرض، مثلًا سعال، نسبت به ذات الجنب عرض بود، اما اگر مستحكم شود، في نفسه مرض گردد. همچنين، اگر موجب انصداع عرق شود سبب است.
پس يك چيز مى تواند كه هم عرض بود، هم مرض، و هم سبب.
بايد دانست هر سببى كه بعد زوال اثرش باقى بماند، آن را سبب مختلف گويند والا غير مختلف خوانند.
و اسباب احوال بدن انسان سه گونه است: بادي و سابق و واصل. چنانچه گفته خواهد شد. در اينجا اين قدر بدانند كه سبب يا ضروري است- يعني حيات بدون آن ممكن نيست كه آن را «سته ضروريه» گويند يا ضروري نيست. و اسباب غير ضروري از دو وجه بيرون نيست؛ يا آن كه مضاد طبع بود (چون قطع و غرق و حرق و سموم و امثال آن)، يا مضاد طبع نبود (چون اندفان و تمرغ در رمل و تدهين به ادهان و مانند آن). برگرفته از مفرح القلوب.
و اما این اسباب
و آنها شش امرند (سته ضروريه).
جنس اول آب وهوا ست
الهَواءُ المُحيطُ بِالأبدانِ و الحاجَةُ اليه إنَّما هي لِتَرويحِ القَلبِ و تَعديلِ الرُّوحِ الّتى فيه.
هوا بدن موجودات را احاطه كرده است و بدن براى ايجاد تعادل در حرارت قلب و معتدل نگهداشتن روح حيوانى بدان نياز دارد.
و يَختَلِفُ حالُ الهَواءِ بِسَبَبِ اختِلافِ الفُصُولِ و النَّواحِىِ و الرِّياحِ و مُجاوَرَةِ الجِبالِ و البِحارِ و التُّربَةِ.
كيفيت هوا به سبب اختلاف فصلها و نواحى، وزش بادهاى مختلف، و همجوارى با كوهها و خاكها و درياهاى مختلف تغيير مىكند.
جنس دوم از ستّه ضروريه
تدبير مأكول و مشروب، يعنى رعايت موازين بهداشتى و اعتدال در خوردنيها و آشاميدنيها
و انسان را ضرورت اكل و شرب ظاهرست كه بدن دائم در تحليلست و غذا بدل مايتحلل مىشود و اگر غذا نرسد بدن متكون نگردد و اخر الامر فنا رو دهد پس حاجت بغذا ظاهرست امّا حاجت بمشروب بنا بر آنست كه آب معاون غذاست در طبخ و ترقيق و تنفيذ وى باعضا پس آب متمم امر غذاست و حاجت بران نيز ضروريست و معلوم باد كه آب صرف غذا نمى شود اعنى جزو بدن كه عبارت از بدل مايتحللست نمى گردد اما چون باطعام مختلط مى گردد غذا مى شود و واضح باد كه سواى آب هر چيزى كه انسان مى خورد از شش قسم بيرون نيست
[اقسام خوردنيها]
يا غذاى مطلق يا دواى معتدل يا غذاى دوائىست يا دواى مطلق يا دواى سمىست يا سم مطلق
[غذاى مطلق]
امّا غذاى مطلق آنست كه متغير شود از بدن اعنى از تاثير حرارت غريزى بدن خلع صورت غذائى نموده قبول كند صورت خلطيه را و متغير نكند بدن را به تغيرى كه خارج از مجراى طبعى باشد و مشابه شود ببدن و بدل مايتحلل شود و جزو بدن گردد مثال آن نان و گوشتست و جز آن امّا
دواى معتدل
آنست كه بعد ورود در بدن خود متغير شود اما بدن را متغير نكند و جزو بدن نشود زيرا كه از شان دواست كه جزو بدن نمى شود و تعريف دوا آنست كه بعد ورود در بدن اثرى معتد به در بدن پيدا كند زياده از ان كه قبل از خوردن دوا بدن را حاصل بود و اين معنى در دواى معتدل مفقودست زيرا كه معتدل آن را گويند كه در كيفيات اربعه مساوى باشد پس دواى معتدل اسمى ست موضوع براى چيزى كه آن چيز نه غذاى مطلق بود و نه دواى مطلق و نه غذاى دوائى بود نه دواى غذائى و نه دواى سمّى بود و نه سمّ مطلق و مثال دواى معتدل غذاى مطلقست كه از خوردن آن تغيرى معتد به كه ظاهر مى شود باحساس نمى رسد چنانكه از خوردن غذاى مطلق و تغير عبارتست از كيفيات اربعه و يا حالتى كه خارج از مجراى طبعى باشد و
غذاى دوائى
آنست كه بعد ورود در بدن خود متغير شود از حرارت غريزى و جزو بدن گردد و بدن را نيز متغير سازد به كيفيت خود پس تاثير غذاى دوائى هم بماده باشد و هم بكيفيت و بنا بر تاثير او بماده غذا گويند و بنا بر تاثير او بكيفيت دوا گويند و مثال وى حسست و ماء الشعير زيرا كه اينها غذاى اعضا مى گردند و معهذا بتريد نيز مى نمايند
فائده در تشريح غذا دوائى
و دواى غذائى
آنچه از ادويه اثر مى كند بماده و هم كيفيت اگر تاثير ماده غالبست آن را غذاى دوائى گويند و اگر تاثير كيفيت غالبست آن را دواى غذائى نامند و انقلاب جوهر غذاى دوائى و انخلاع صورت نوعيه او در اندك زمان مى شود بنا بر غلبه غذائت چه از شان غذاست سهولت انقلاب جوهر و انخلاع صورت نوعيه بخلاف دواى غذائى كه بنا بر غلبه دوائيت انقلاب و انخلاع در آن سهل نيست
دواى مطلق
آنست كه بعد ورود در بدن متغير مى شود و نيز بدن را متغير مى كند بكيفيت خود فقط پس اگر گرمست احداث گرمى مى كند و اگر سرد يا تر يا خشكست احداث سردى يا ترى يا خشكى مى نمايد بحسب ضعف و قوت كيفيت و آخر كار باطل مى گردد و تغير وى بىآنكه جزو بدن شود اعنى از دواى مطلق خون حاصل نمى شود كه بدل مايتحلل گردد و مثال وى فلفلست و دارچينى و جز آن و
دواى سمّى
بعد ورود در معده خود متغير مى شود از حرارت غريزى و متغير مى كند بدن را بكيفيت خود و اگر زياده از قدر شرت معين خورده شود بدن را فاسد كند و مثال آن افيونست و فرفيون و سقمونيا و جز آن و اينها را دواى سمى از آن گويند كه كشيده اند همچو سمّ ليكن اينها بكيفيت خود قائل اند و سم بصورت نوعيه خود امّا
سمّ مطلق
آنست كه خود متغير نمى شود از حرارت معده و فاسد مى سازد بدن انسان را بشرط عدم اصلاح و عدم اعتياد و الا نفع ترياق مى بخشد اگر زهر معتاد شود و عادت كند كسى بخوردن آن و معلوم باد كه دواها را در كيفيت چهار درجه مقرر كرده اند
درجه اول آنست كه اثرى كه از كيفيت آن پديد آيد و در بدن محسوس نشود اعنى گرمى و سردى و خشكى و ترى آن در بدن معلوم نشود
درجه دوم آنست كه اثرى در بدن محسوس شود امّا بدان حد نباشد كه ضررى رساند و درجه سوم آنست كه ضررى نمايان از وى محسوس شود اما بدان حد نباشد كه هلاك سازد و درجه چهارم دوا آنست كه ضرر او بحدى بود كه هلاك سازد يا تباه نمايد بدن را و اين خاصيت دواى سميه است و غذا بر دو قسمست
[اقسام غذا]
لطيف و كثيف
غذاى لطيف آنست كه خون رقيق از آن پيدا شود و خاصّه وى ست كه از قوت مغيره بسهولت منفعل مى شود و نيز تحليل مى شود بجوهر عضو بسهولت و غذاى كثيف آنست كه پيدا گردد
از آن خون غليظ و خاصّه وى آنست كه منفعل نمى شود از قوت مغيره بسهولت و مشابه جوهر اعضا هم نمى گردد بآسانى و معلوم باد كه غذا مركبست از عناصر اربعه و بر بعضى غذا يك عنصر لطيف غالبست و بر بعضى دو عنصر لطيف و بر بعضى يك عنصر كثيف غالبست و بر بعضى دو عنصر كثيف آنچه از قبيل اولست لطيفست و هرچه از قبيل ثانىست كثيف و هر واحدى از لطيف و كثيف منقسم مى شود بسوى كثير الغذا و قليل الغذا آنست كه مستحيل مى گردد بسيارى از آن بسوى خون اعنى خون از آن بيشتر پيدا شود و قليل الغذا آنست كه خون از وى كمتر تولد كند و معتدل بينهماست و هر يك از قليل الغذا و كثير الغذا منقسم مى شود بحسن الكيموس در وى الكيموس حسن الكيموس آنست كه خون صالح از ان پيدا گردد و ردى الكيموس آنست كه خون فاسد از ان پيدا شود
جنس سوم از ستّه ضروريه نوم و يقظه است:
خواب و بيدارى ضرورى براى انسان، بلكه حيوانست براى آنكه افعال و حركات اراديه صادره از حيوان از حس و حركت تمام نمى گيرد مگر به بيدارى و خواب.
هر يك از دو نوعند: طبيعى و غير طبيعى.
طبيعى آن است كه بر مجراى مقتضاى طبيعت مدبره بدنيه باشد يعنى هر گاه اقتضاى بيدارى نمايد بيدار ماند و هرگاه اقتضاى خواب نمايد بخواب رود و هر دو به حد اعتدال باشند.
خواب روز ردى است به جهت آنكه روح جوهرى است صافى نورانى شبيه به اجسام سماويه و انوار آنها بلكه الطف و انوار از آنها.
جنس چهارم از سته ضروريه حركت و سكون:
و حركت عبارت از خروج ماده است از قوه به سوى فعل يعنى علت حركت نفس حركت همين خروج و ظهور و فعليت، بالقوه است.
سكون عبارت از باقى ماندن ماده است در حالت آرامى خود يا بر فعليت خود و در حركت ترقى و كمال حاصل مى گردد و در سكون مزيدى حاصل نيست.
حركت منقسم به شش نوع مى گردد: شديد، ضعيف، كثير، قليل، سريع و بطىء و اقسام آنها و حكم هر يك بالاجمال ذكر يافت و بالتفصيل آنكه حركت شديد كه حركت قوى را نامند و فرق ميان آن و سريع آن است كه قطع مسافت نمايد در اندك زمانى خواه
به قوت باشد يا بضعف و ضعيف ضد قوى است و بطىء ضد سريع است و معنى كثير و قليل ظاهر مى باشد.
جنس پنجم از سته ضروريه حركت و سكون نفسانىاند:
كه صادر از قواى نفس باشند جهت آنكه نفس بنا بر مذهبى نظر به ذات خود حركتى و سكونى ندارد و نظر به امر معيشت و تحصيل ضروريات بدنيه مضطر است به سوى حركات نفسانيه.
از جمله حركات بدنيه و نفسانيه هر دو جماعت زيرا كه اين را دخل در هر دو است و به حد اعتدال و قدر لايق و سن جوانى باعث تقويت و دفع فضوليت و در هنگام ضعف و سن كهولت و آن باعث تجفيف رطوبت اصليه و نقصان حرارت غريزيه و ضعف قوا و استيلاى برودت بالعرض است به جهت آنكه در آن رطوبت قريب العهد بالانعقاد زياده مستفرغ مىگردد و با آن جوهر روح نيز بسبب آنكه جوهر منى حاصل از جوهر هضم چهارم است.
جنس ششم هم اعراض نفسانی است
اعراض نفسانى (حالات روحى و روانى مثل شادى، غم، خجالت، انديشه، علمهاى دقيق ….
اطلاعات لازم در اين مورد را تقريبا در تمام كتب اصلى طب سنتى ما بخصوص قانون ابن سينا، ذخيره خوارزمشاهى، خفى علائى (اثر جرجانى) و صدها كتاب مشابه مى توان يافت.
عوامل شادابگر و نشاط آور
در بسيارى از روايات به كلمه نشره برمى خورديم مثلا اينكه رنگ سبز نشره يعنى نشاط آور[1] است رنگى كه مورد علاقه وجود مقدس پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود[2] يا ايشان رنگ
آميزى با رنگ زرد را مى پسنديد[1] كما اينكه در آيه 69 سوره مباركه بقره كلمه صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ به اثر شادى آور رنگ زرد اشاره شده است.
[1] – بحار الانوار جلد 66 صفحه 20
[2] – كنز العمال جلد 7 صفحه 118- و اينكه قلوب مؤمنين سبز است و به رنگ سبز تمايل دارند- بحار الانوار جلد 66 صفحه 200
در روايتى از حضرت امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه نشره در 10 چيز است راهپيمايى، سواركارى، آبتنى، نگاه كردن به سبزه، خوردن، آشاميدن، آميزش، مسواك كردن، شستشوى سر با ختمى و نگاه به همسر خوبرو كردن و گفتگو و سخن گفتن با يكديگر[2].
از حضرت امام رضا عليه السّلام نيز نقل شده كه فرمود عطر، عسل، سواركارى و نگاه به سبزه كردن مايه نشاط و شادابى است[3].
از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نيز در سخنى نقل شده كه فرموده است زدودن موهاى زائد بدن (نوره گذاشتن) مايه پاكيزگى بدن و نشاط است[4].
نقش بو و عطر
عطر و بوى خوش نيز در روايات به عنوان يكى از عوامل نشاط آور و زداينده حالت افسردگى مطرح شده است چنانكه ما نيز در اين خصوص قبلا اشاره اى داشته ايم.
يكى از محققين بنام انابل بر چال در مجلهNew Scientist شماره اوت 1990 مقاله بسيار مفصل و محققانهاى در مورد نقش بوهاى مختلف بر حالات سلامت و بيمارى و بوهايى كه در حقيقت هورمون فرار (فرمون) محسوب مى شوند منتشر كرده است برخى از
هرمونها كه با عنوان استرونهاى شماره دار نامگذارى شده اند آثار ويژه اى بر جنس مخالف و يا جنس مماثل دارد كه عميقا جاى تأمل است.
[1] – كان احب الصبغ اليه الصفره- كنز العمال جلد 7 صفحه 118
[2] – عن ابي عبد اللّه عليه السّلام: قال النشره في عشر اشياء: في المشي و الركوب و الارتماس في الماء و النظر الي الخضره و الاكل و الشرب و الجماع و السواك و غسل الرأس بالخطمي و النظر المرئة الحسناء و محادثه الرجال- بحار الانوار جلد 76 صفحه 322
[3] – الطيب نشره و العسل نشره و الركوب نشره و النظر الي الخضرة نشره- سفينة البحار- حرف ع كلمه عسل
[4] – النورة نشره و طهور للجسد- بحار الانوار جلد 76 صفحه 89
[1] – بحار الانوار جلد 66 صفحه 20
[2] – كنز العمال جلد 7 صفحه 118- و اينكه قلوب مؤمنين سبز است و به رنگ سبز تمايل دارند- بحار الانوار جلد 66 صفحه 200
علم الابدان
قانونچه چغمینی
شش اصل جالینوس
رسائل بقراط
What are essential kits?
“Set of tools”
Or ” six essential ” the six essential for human life that the author has pointed out to them. These include: air, macula and liquor, physical movement and stillness, sensual movement and stillness, nausea (sleep and wakefulness), evacuation and congestion (temperament dependence) and anti-vomiting Retention in some versions, retention Come.
About the condition of the human body in terms of health and disease and their causes and symptoms
Condition is plural and present in the general term of physicians refers to any complication, but in the specific term, physicians do not refer to it except for three things that are correct and disease and condition between the two. Of course, for some, there is no mediator between illness and health, and they consider it to be specific to these two. This is the religion of Sheikh Abu Ali, unlike Galen, who mediates between health and disease, and calls it the third state, and says that if health is in all actions, it is right, and if plague is in all actions, it is disease, and If some actions are healthy and some are correct, this is neither correctness nor disease and the third state is this.
In this particular term, the causes and signs cannot be described as circumstances.
But the plural is the cause and the cause is called the word string.
In common usage, anything that is resorted to is called a cause, and in the term of the sages, anything that is necessary in the existence of an object is considered a cause.
So, if that thing was in fact an object, it is called material and formal cause, and if it was outside it, it is called active and ultimate.
But in the terminology of physicians, something that acts in the human body is called the cause of creating or maintaining them, whether it was physical or non-physical and whether it was substance (such as food and medicine) or width (such as heat and cold).
Hence, a single object with different credentials can be both cause and disease and width, for example, saal was relative to the essence of the south side, but if it is strengthened, it will become disease in itself. Also, if it causes sweating.
So it can be something that was both latitude, disease, and cause.
It should be known that any reason that remains after the decline of the work, it is called a different cause and different.
And the means of the human body are of three kinds: windy and former and received. As it will be said. Here appreciate that it is not possible or necessary-the life without it, ” the six essential ” or say is not necessary. And unnecessary causes are not out of two aspects; Either it was the opposite of nature (such as cutting and drowning, burning, toxins, and the like), or it was not the opposite of nature (because of contemplation and contemplation in sanding and anointing the mouth and the like). Taken from Fun of Hearts.
And this gadget
And six got smaller ( six essential ).
The first material is weather
The air of the environment with the servants and the need for it, for it is to open the heart and adjust the soul to it.
Air surrounds the body of creatures and the body needs it to balance the heat of the heart and keep the animal soul in moderation.
And the state of the air differs due to the difference between the verses, the verses, the fragrance, and the proximity of the mountains, the sea, and the torment.
Air quality varies due to differences in seasons and regions, different winds, and proximity to different mountains, soils, and seas.
The second kind of set is necessary
Food and beverage management, ie observance of hygienic standards and moderation in food and beverages
And man has the apparent necessity of drinking and drinking, that the body constantly dissolves in food and food becomes insoluble, and if food does not arrive, the body does not rest and eventually perishes, then the need for food is apparent, but the need for drink is because water is the substitute for food in cooking. Its dilution and implementation with water is therefore a supplement to food and is also necessary for the needy, and it should be known that water is not used for food, that is, it is not part of the body, which is a substitute for solubility, but because it is mixed with food, it becomes food. It should be clear that apart from water, everything that a person eats is not out of six types
[Types of food]
Either absolute food or moderate medicine or medicinal food or absolute medicine or poisonous medicine or absolute poison
[Absolute food]
But absolute food is to change from the body, that is, from the effect of instinctual heat of the body. It is bread and meat and other than that
Moderate medicine
That is, after entering the body, it changes, but does not change the body and does not become part of the body, because it is one of them that it does not become part of the body, and the definition of medicine is that after entering the body, it has a more addictive effect on the body. It was obtained from eating medicine, and this meaning is missing in moderate medicine because moderates are said to be equal in the four qualities, so moderate medicine is a noun for something that was neither absolute food, nor absolute medicine, nor medicinal food. It was neither a food medicine nor a poison medicine nor an absolute poison, and the example of a moderate medicine is absolute food, from eating which the addicted change that appears does not make sense, as from eating absolute food and change are the four qualities or A condition that is outside the natural duct and
Medicinal food
It is that after entering the body, it changes from instinctual heat and becomes part of the body and also changes the body according to its quality, so the effect of medicinal food is both good and quality, and according to its effect, it is called food, and according to its effect, it is called quality medicine. They say, and his example is sense and water of beer, because these become the food of the limbs, and nevertheless they are afraid.
Usefulness in describing medicinal food
And food medicine
What affects spice and its quality, if the effect of the substance is dominant, it is called medicinal food, and if the effect of quality is dominant, it is called food medicine, and the revolution becomes the essence of medicinal food and the eviction of its typical form in a short time. According to the dominance of food, what is the food?
Absolute medicine
That is, after entering the body, it changes and also changes the body to its quality, so if it is hot, it builds warm, and if it is cold or wet or dry, it builds cold or wet or dry, respectively. The weakness and strength of the quality and the end of the work are invalidated, and its change without being part of the body, that is, the absolute medicine of blood, is not obtained, which is exchanged for dissolution, and its examples are pepper, cinnamon, and other things.
Toxic medicine
After entering the stomach, it changes from instinctual heat and changes the body to its quality, and if it is eaten in excess of a certain shirt, it corrupts the body. Toxic medicine is said to have taken such poison, but they believe in their quality, and poison in its own way, but
Absolute poison
That is, it does not change itself. It corrupts the heat of the stomach and makes the human body conditional if it is not corrected and not addicted, otherwise it benefits opium. If the poison becomes addicted and someone becomes accustomed to eating it, it should be known that the medicine is of four Have set the degree
The first is that a work of quality that occur in the body is not sensible Any hot or cold, dry and triglycerides in the body is not known
The second is perceptible traces in the body but does not limit the harm. And the third is that his view of significant harm but not so much that destroy and fourth-degree drug that was enough against him to destroy or It destroys the body and this property is Somayeh medicine and food is of two types
[Types of food]
Gentle and dirty
Food subtle that it is found diluted blood and his property that the strength Mughira easily be passive and analysis is readily member Bjvhr and food dirty is to be found
It is from his concentrated and special blood that he does not become passive from the strength of the brain and does not become easily similar to the essence of the organs. It is clear that food is composed of four elements and some foods are dominated by a delicate element and some are dominant. Two subtle elements and some are dominated by a dirty element and some of the two dirty elements are subtle, such as the first is subtle, and whatever is like the second is dirty, and each unit of subtle and dirty is divided into abundant food and little food. That is, it becomes impossible for much of it to be found in the blood, that is, more blood than it, and the scarcity of food means that the blood begets less than it, and it is moderate, and each of the scarcity of food and plenty of food is divided into good alchemy in alchemy. The good of alchemy is to find righteous blood from it and the rejection of alchemy is to find corrupt blood
Gender-third of the six essential Nome and Yqzh is:
Sleep and awakening are necessary for human beings, but also for animals, because the actions and movements of the will issued by the animal do not end with feeling and movement except awakening and sleep.
Each is of two types: normal and abnormal.
It is natural that he should be physically fit on the channel of nature, that is, he should stay awake whenever he needs to wake up, and whenever he needs to sleep, he should go to sleep and both should be in moderation.
Sleep of the day is a rejection because the soul is a substance, a luminous filter similar to celestial bodies and their light, but grace and light from them.
The fourth material of the essential set of movement and stillness:
And movement is the departure of matter from power to action, that is, the cause of the movement of the soul is the movement of the same exit and emergence and actuality, potential.
Stasis is the persistence of matter in its relaxed state or on its actuality and is achieved in the movement of progress and perfection and is not achieved in further stillness.
Motion is divided into six types: intense, weak, many, few, fast, slow and slow, and their types, and the sentence of each is mentioned in detail, and in detail, intense movement, which is called strong movement, and the difference between it and its fast. To cut the distance in a short time
Whether it is strong or weak and weak is anti-strong and slow is anti-fast and means many and few appearances.
The fifth kind of essential set is movement and stillness of the soul:
That they are issued from the powers of the soul, because according to the religion, the soul does not have motion and stillness according to its nature, and according to the matter of livelihood and the study of bodily necessities, it is distressed towards the movements of the soul.
Including the physical and mental movements of both groups, because this is an interference in both, and to the extent of moderation and merit, and youthful age strengthens and repels virtue, and when weak and old age, it reduces the main moisture and instinctual heat loss. And the weakness of the forces and the domination of coldness is wide because in it the near-covert moisture becomes too much with the coagulation, and with it the essence of the soul, because the essence of semen is the result of the essence of the fourth digestion.
The sixth sex is also sensual deviation
Psychological symptoms (mental and psychological states such as happiness, sadness, embarrassment, thought, exact sciences….
The necessary information about this can be found in almost all the main books of our traditional medicine, especially Ibn Sina’s law, Kharazmshahi’s reserve, Khafi Ala’i (Jorjani’s work) and hundreds of similar books.
Refreshing and invigorating factors
In many narrations, we came across the word publication, for example, that the green color of publication means invigorating [1] , the color that was preferred by the holy existence of the Holy Prophet (PBUH) [2] or he was the color
You like to mix with yellow [1] As in verse 69 of Surah Al-Baqarah, the word صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّازِرِينَ refers to the joyful effect of yellow.
[1] – Sea of Lights Volume 66 Page 20
[2] – Kanz Al-Amal Volume 7 Page 118 – And that the hearts of believers are green and tend to green – Bihar Al-Anwar Volume 66 Page 200
In a narration from Imam Sadegh (as) we read that the publication is in 10 things: walking, horseback riding, body water, looking at the green, eating, drinking, having intercourse, brushing one’s teeth, washing one’s head with khatmi and looking at a good wife. Face to face and talk and talk to each other [2] .
Of Imam Reza (PBUH) has been quoted as saying perfume, honey, horse riding and looking brunette is a source of happiness [3] .
Hazrat Imam Ali (PBUH) has been quoted as saying that said removing unwanted hair (Noora SQL) is a source of clean, refreshing body [4] .
The role of smell and perfume
Perfume and fragrance have also been mentioned in the narrations as one of the stimulants and eradicators of depression, as we have already mentioned in this regard.
In the August 1990 issue of New Scientist, a researcher named Annabel Barchal published a very detailed and research paper on the role of different odors in health and disease conditions and odors that are actually volatile hormones (pheromones). From
Hormones, called numbered estrons, have special effects on the opposite sex or the opposite sex that are deeply thought-provoking.
[1] – Kan Ahb Al-Sabbagh Al-Safra – Kanz Al-Amal Volume 7 Page 118
[2] – On the authority of Abi Abdullah (peace be upon him): He said: The publication is in the tenth of objects: in the sheep, the rider, and the contact in the water, and the view to the green, the drink, the drink, the intercourse, the ablution, the ghusl of the head Al-Anwar Volume 76 Page 322
[3] – الطیب نشره و العسل نشره و الرکوب نشره و النظر الی الخضره نشره- صفینه البحار-ord
[4] – النوره نشره و طهور للجسد- بحار الانوار جلد 76 صفحه 89
[1] – Sea of Lights Volume 66 Page 20
[2] – Kanz Al-Amal Volume 7 Page 118 – And that the hearts of believers are green and tend to green – Bihar Al-Anwar Volume 66 Page 200
The science of eternity
Chaghmini Law
The Six Principles of Galen
Resalat Hippocrates